لحظات زیبا لحظات زیبا

 
لحظات زیبا
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

سلام، سلام به همه دوستای خوب و مهربونم ، خوشحالم که یه سری به من زدین امیدوارم بهتون خوش بگذره .
موضاعات
ناگفته ها پروفسور جمشید درخشانی تعریف هوش مصنوعی عوامل هوشمند سند تاریخی لطیفه ترکی عاشقانه پیام عاشقانه جوک اس ام اس روز مادر داستانک نگذار زنجیر عشق به تو ختم شود بانوی حصازی بیریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی روز کنکور دانلود پروژه پروژهRUP دانلود کتابها کتاب نظریه زبانها و ماشین آموزش برنامه نویسی C++ کدهای سی پلاس کد ضرب الحاق و meet کد برنامه فلوید سخن بزرگان سخن 1 بدون شرح ... کویر (دکتر شریعتی) کویر آکورد گیتار آکورد عکس های تاریخی هنری تغذیه بد نیست بدانید! طنز(شعر،عکس،داستان) گیله مرد فناوری اطلاعات فانتزیای بروبچز 4جوکی
پیوند وبلاگ
دانلود آهنگ جدید
کشکول شیخ بهایی
چیزنویس
خدای من
صدای پای یار
کلبه ی عشق
سیگار کشیدن برای من عشقبازی است با-مرگ
کامپیوتر آرینا
یکبار برای همیشه
MOD
حس زندگی...
جوکهای خنده دار
دور باش اما نزدیک...
شاه بیت
خوش گلدینگز عزیز دوغانلرم
دانستنیها
پشه
تیام
دبيرستان دانشگاه زاهدان
کلبه ی عاشقان
قوی تنها
اجتماعی
همه چی ...
وبلاگ اختصاصی احسان
در حسرت اما ...!!
ذهنیات من ...
ادم زمینی
پی سی نایت
...و سکوت
خودمو خودت
ساز سنتور
صرفا جهت ابتکار خطرناک سیاسی علمی و ...
Antiboy girls
سایت تفریحی و سرگرمی
سوژه خنده
نیمروز ازشبکه 3
♠از گل وا شده در دور ترین بوته خاک به تو ای دوست سلام ...♠
بیا تو حالشو ببر
سرگرمي + جووور وا جووور
یه چیزی می گم...یه چیزی بگو
به سايت رايموند باغوميان خوش امديد
پرنیاوحوریا
Farhang
وبلاگ نرم افزارهای مذهبی
برکه شادکامی
داستانهای جذاب و خواندنی
داستان کوتاه و آموزنده و اس ام اس باحال
دختر بهار
واللا ...به خدا
زیبا ترینهایم با تو
دوست داشتن
سرگرمی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبگرد و آدرس webgardy.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
آذر 1392
مهر 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار سایت




آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 191
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 194
بازدید ماه : 191
بازدید کل : 52552
تعداد مطالب : 184
تعداد نظرات : 218
تعداد آنلاین : 1

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


 



داستان روز کنکور

امتحان ساعت هشته برگزار ميشه اما تو از سر شب به ساعت ديواري و روميزي و مچي و سرآخر گوشيت يه نگاهي ميندازي، اما...همهاش يه حرف ميزنن كه تا مغز استخونت تير ميكشه وحالا كه ساعت چهارونيم صبحه به خودت داري روحيه ميديكه:"هي...تو درساتو خوندي مطمئن باش كه لااقل اگه نفر اول كنكور نشدي حتما يه غير انتفاعي قبول ميشي...همه دلنشگاهها مثل همن روزانه و شبانه و غير انتفاعي نداره كه ...ولي اگه بعد اين همه مدت كلاس رفتن و درس خوندن غير انتفاعي قبول شم جواب بابا و مامانو چي بدم...همونقدر پولي كه خرج كلاسام كردن هر روز اول صبح ميخوره توي سرم كه چرا ميتونستي بيشتر نخوندي... و منم از لج ميگم دانشگاه دانشگاهه چه فرقي ميكنه"،دوباره به ساعت نگاه ميكني ،هنوز چهارو نيمه ، يعني ساعت خوابيده،حالا يه نگاه به ساعت روميزي... نه.. داره صدا ميده... از ترس اينكه يكي از كابوساي كنكورت به حقيقت مبدل نشه ميري سراغ وسايل كنكورت تا چيزي كم و كسر نباشه... ساعت مچي،  پاك كن،3عدد مداد تيز(قدو نيم قد) ،مدادتراش، برگه ورود به جلسه و... از صدايهاي رخ ...رخي كه براي جابجايي وسايل ميدادي مامانه بيدار ميشه و ميگه:"بچهچرا نخوابيدي مگه امتحان نداري صبح."،تو هم توي دلت آه بلندي ميكشي و ميگي:"خواب كجا بود كنكور ندادي ببيني چه درديه از سر درد و كمر درد هم گذشته...(آه ه ه ه ه). با هزار بدبختي ساعت ميشه پنج و نيم، از جات بلند ميشي و جمع و جور ميكني و ميري سراغ يخچال كه چي توش پيدا ميشه... از اونجايي كه هميشه وقتي بازكردن در يخچال از دوثانيه بيشتر ميشد داد مامانه در ميومد كه در يخچالو ببند،يه لبخند گوشه لبت ميشينه و دستتو سمت پنير ميبري و برش ميداري كمي مكث ميكني و پيش خودت ميگي:"از اونجايي كه امروز امتحان دارم و محققان هم تاييد كردن كه نير باعث كند شدن مغز انسان ميشه بخاطر همين از بي مخ شدن سر جلسه امتحان ميترسي و ميزاريش سرجاش."، اون ته مهاي يخچال مرباي آلبالو ميبيني كه مامانه از دستت مخفيش كرده تا دو روزه صافش نكني، و اما از اونجايي كه امروز روز مباداست پس مربا رو بر ميداري، كره رو هم از اونجايي كه عاشقشي و همراه مرباي البالو ميچسبه درش مياري، چون چيز ديگه اي نيست كه نظرت و جلب كنه پس در يخچالو با پات ميبندي و همهچيزو ميريزي روي ميز و شعله سماورو ميكشي بالا و يه نگاهي به اطرافت ميندازي... باباهه بلن شده و ميره دستشو بشوره...تازه يادت مياد ...اِ ... دستامو نشستم... ميري توي ظرف شويي و يه آبي به صورتت ميزني و دوباره بر ميگردي سر جات... همهاش توفكري اما هيچي يادت نمياد..."پسبه چي فكر ميكني بيا بيرون"،صبحانه رو هم با اكراه و توصيه هاي مامان و بابا از گلو پايين مي بري... كمكم وسائلت و جمع و جور ميكني و آماده رفتن ميشي. مامان:" همه وسائلت و گرفتي؟-آره ، شكلات چي؟ -آره ، خوراكي گرفتي؟ -آره ، ديگه حوصله حرف زدن نداري و همش سر تكون ميدي، ليست مامان كه تموم شد بابا آماده روبروت ميايسته و ميگه:"بريم؟"-يه سري تكون ميدي و ميري سراغ كفشات، كفشات هم انگار استرس دارن اما بدون توجه ميپوشي و راه ميافتي ميري دم در، بابا پشت فرمون داره به تو نگاه ميكنه و با اشاره ميگه سوار شو. سوار ميشي و تا خود حوزه امتحاني حرفي نمزني. وقتي پياده شدي خداحافظي ميكني و ميگي شما برين من با بچه ها ميام. بدون اينكه منتظر جواب باشي ميزاري ميري. جلودر ورودي مكان امتحان يه كورور آدم واستادن و دارن حرف ميزنن (مثل طلبكارا ميمونن) با هر بدبختي شده خودتو از ميون جمعيتي كه مثل سد ايستادن رد ميكني و ميري جلو و برگه ورودي رو نشون ميدي به مراقبدر اونام راهنماييت ميكنن كدوم ساختمون بري . وقتي ميرسي دم در سالن امتحان واميستي و آب گلوتو قورت ميدي، استرس اونتقدر زياد شده كه انگاري هر لحظه امكان داره ايست قلبي كني. ميري جلو تر و براي امنيت امتحان گوشيتو ميدي و يه شماره ازشون ميگيري ،براي اينكه يادت نره بعد امتحان كه يه گوشي همرات بوده برچسب شماره رو ميچسبوني روي مداد اصلي (مدادي كه از همه بزرگتره)،حالا وقتشه بري دنبال شماره صندليت كه روي برگه ورودي نوشته...اينه... نه... اون... نه ... ميري پيش مسئول سالن و ميپرسي :"خانم اين شماره كجاست؟" خانومه هم نگاهي به تو ميندازه و يه نگاه به برگه اي كه به دست داره،ميگه:"اونطرفه" و با دست سمت ديگه رو نشون ميده... آره ، اينجاست... خودتو روي صندلي جابجا ميكني و همه ي توصيه هايي كه كارشناسان امر و غير كارشناسان(مامان،بابا،خواهر،برادر) كفتن رو به ذهن مياري. يه نگاه به سالن و بعد به ساعت ميندازي،هفت و نيمه. احساس ميكني زير خروارها خاك خوابيدي و يه احساس خفگي ميكني.برای برطرف کردن این مشکل خودتو با یه شعر از یه شاعر نامی مشغول میکنی"مشکی رنگه عشقه مثل رنگ ..."که یهو از بلند گو اعلام میکنن "برگه ها را با مشخصات خود چک کرده و شروع کنید".شما هم که از قبل آماده حمله به برگه بودین حالا بسته رو به سرعت باز میکنید و سوالارو در میآرین و از سوالای عمومی شروع میکنین و وقتی به سوالای تخصصی میرسی دیوانه وار به سوالا نگاه میکنی،کم کم یه چیزایی یادت میاد و چندتایی و جواب میدی... سر آخر با چهره ای خسته از سالن میزنی بیرون تو حال خودتی که یهو یکی از پشت قافلگیرت میکنه و دوستات و میبینی که شادو خوشحالن اما از اونجایی که حالت گرفته است پیش خودت میگی یعنی فقط من گند زدم. مسیر محل برگزاری امتحان تا خونه رو با بچه ها میرین و از اول سوالای کنکورو باهم چک میکنین و سرآخر دم در خونه که رسیدی رتبه اتو سرانگشتی تخمین میزنی ،بین چهار هزار تا یازده هزاره ولی بازم ناامیدی. وقتی زنگ در و زدی متوجه میشی که مثل همیشه نیست چون هنوز زنگت تموم نشده در باز میشه و میری تو جلو در ورودی خونه ازت استقبال گرمی میشه و تو هم کلی ذوق زده میشی که ای جان چقدر عزیز شدم اما وقتی قیافه خوانواده رو میبینی ذوقت کور میشه.با یه لبخند بسیار ملیح میگی امتحان خوب بود و با این حرفت خانواده از جلوت با سه شماره محو میشن .

روز اعلام رتبه

از شب قبل که از تلویزیون اعلام کردن از ساعت 24 فردا نتایج اعلام میشه نشستی پشت کامپیوتر و منتظر نتیجه ای اما از اونجایی که سازمان سنجش خیلی سرش شلوغه یکم بد قول میشه و میشه ساعت 9شب اما بازم طاقت میاری و با دوتا فحش دلتو خنک میکنی. از اونجایی که اهخونه از زمان دقیق اعلام نتیجه باخبرن 10دقیقه قبل از ساعت مقرر همه پشت کامپیوتر صف کشیدن بطوری که جایی برای تو نیست و مجبوری زیرزیرکی و با بدبختی صفحه مانیتورو ببینی . سر ساعت برادر بزرگت تمامی اطلاعاتی که لازمه رو میده و بعد از چند دقیقه(بدلیل شلوغی سایت)نتیجه تو میبینن و بعد از 5دقیقه دور کامپیوتر خلوت میشه و میتونی بالاخره خودت نتیجه تو ببینی . قبول شدی اما کجا... غیر انتفاعی... .

پایان

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

سپیده
ساعت13:18---18 خرداد 1390
سپیده جون من خودم خاطرات جالبم رو تقریبا به این سبک مینویسم و درون مایه طنز هم دارن.
رو هم رفته خوب بود لذت بردم




میلاد
ساعت11:27---27 اسفند 1389
سلام دوست
ممنون که لینکم کردی / حسابی خوشحال شدم از نظرت/ وبلاگ رو به پیشرفتی داری / فراموشمون نکنی باز هم به وبلاگ سرگرمی سر بزن.


میلاد
ساعت11:00---27 اسفند 1389
سلام خواهر
ممنون که اومدی وبلاگ خیلی خوبی داری منم برات آرزوی موفقیت می کنم / من شما رو لینک کردم اگه بنده رو قابل دونستید شما هم منو لینک کنید راستی عیدو بهت تبریک می گم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






آخرین مطالب ...
» تبلیغ
» ترولهای خنده دار ...
» جوک جدید92
» سبک زندگی/ آنچه یک ازدواج را نحس می کند
» داستانک
» فانتزیای بروبچز 4جوکی
» جوک جدید92
» ترول های جدید....
» بدون شرح...
» پیش بسوی مدرنیته!!!!!؟؟

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com